به خاطر تو بود
به خاطر تو بود ترک آن اتاق سوت و کور
به خاطر تو بود که رفتند غم و غصه هایی که در دلم بود
زندگی من ، سرد و بی روح بود ، دستانم مثل یخ ،مثل یخ بود
به خاطر تو بود که شب نشین شدم ،
هر شب خیره به آسمان پر ستاره شدم
عادت کرده ام به شنیدن صدایت ،
خاطره ی روز اول دیدار هنوز نرفته از یادم ،
با یاد تو ، با لحظه ای اندیشیدن به چشمان ناز تو ،
حال من در هوای آمدنت درگیر شد
به خاطر تو بود از یاد بردن آن گذشته های دلگیر ،
به خاطر تو قدم گذاشتم در یک راه نفسگیر ،
دل به دریا زدم و بی خیال زندگی ، آمدم و رسیدم به تو ،
با تو یکی شدم ، با تو ،با این دنیای عاشقی همنشین شدم .
همنشینی با تو آرزوهای مرا رویایی کرد ،
شبهای مرا مهتابی کرد ،
به خاطر تو بود که شبهایم نیز با خورشید آشتی کرد...
به یاد تو ، همیشه و همه جا
هنوز جز تو چیزی را نخواسته ام از خدا
به خاطر تو بود که بی خبر شدم از دنیا
چون تو دنیای من شدی ، از لحظه ای که آمدی تو فکر و ذکر من شدی
من که جز تو به هیچ چیز فکر نمیکنم ،
به خاطر تو بود که با مجنونی مثل من روبرو شدی
به خاطر تو بود که خاطر تو را در قلبم حک کردم ،
وقتی که آمدی همه کس را به خاطر تو ترک کردم!
نظرات شما عزیزان: